اعتقاد يهوديان اينطوري كه عيسي نميتونه مسيح باشه چون كه اصلا در باور يهوديان خدا نميتونه جسم باشه. چون جسم مادي است و ماديات داراي محدوديت هايي هستند. مثلا ماديات محدود در زمان و مكان هستند. و يا محدوديت حركتي دارند يا در هر زماني محدوديت درك و فهم دارند. بنابراين خداوند نمي تواند داراي چنين محدوديتهاي شود. زيرا اين محدوديتها نقص به حساب مي آيد. عيسي خودش را به عنوان خدا، پسر خدا، يك نيمه خدا، يا جزئي از خدا معرفي مي كند و اين در باورهاي يهود مردود مي باشد. به دليل اينكه در بالا ذكرشد يكي از دلايل ديگر اينكه در باورهاي مكتوب يهوديان اعتقاد اين چنيني وجود ندارد. و صراحتا از مسيح به عنوان مرد زميني ياد مي شود. از او به عنوان يك رهبر نظامي و كسي كه ايليا بايد او را تعميد دهد ياد مي شود. همچنين در كاوش هاي باستانشناسانه و علمي شك و ترديدهايي بروز كرده است كه آنچه را كه مسيحيان رومي و يوناني از عيسي معرفي كرده اند، تنها باورداشتهاي ذهني آنان بوده است. هچنين عيسي گفت كه بر مي گردم و قوم خود را نجات خواهم داد (يعني آناني كه به او اعتقاد داشتند) اما هيچگاه برنگشت تنها يارانش از اين ياد مي كنند كه او از دنياي مردگان برگشت و به آسمان صعود كرد.
البته آنچه را كه امروزه به عنوان مسيحيت معرفي مي گردد و اساس آن را بر محبت و عشق به همنوع قرار داده اند، نمي توان آن را در برابر باورهاي يهوديان قرار دارد زيرا از تمامي احكام يهودي مي توان عشق به همنوع را به صراحت دريافت. اما نمي توان با باور داشتن به چنين رفتار پسنديده اي باورهاي يهوديت را تخطئه كرد، زيرا همانطور كه در اول اين نوشته آمده است آدمي محصور به عواملي است كه او را مي تواند از حقايق دور سازد. اما پروردگار در باورهاي يهوديان جداي از اينگونه نقايض قرار مي گيرد. بنابراين با اختيار در قرار دادن توراه و تلمود و علم كابالا انسان را دعوت به در اختيار گرفتن جايگاه نخستين خود قبل از ارتكاب گناه مي كند.
همچنين مسلمانان، اعتقاداتشان بر روي اين قرار دارد كه توراه تغيير يافته است و آنچه را كه در قرآن آمده است را حقيقت مي پندارند. در مباحث اين چنيني بايد گوينده، با دلايلي كافي و مستند شنونده را قانع كند. اما شما هيچ گاه از هيچ مرجعي نمي توانيد دلايلي هر چند ابتدايي را دريافت داريد. از هر مرجعي سئوال نماييد مي گويد: چون قرآن يا محمد گفته است و محمد پيامبر خدا و قرآن كلام خداست. اين چگونه خدايي (الله) است كه اجازه گردانيدن سخنان خود را داده است و چگونه قومي را كه خود برگزيده است را مستجاب چنين عمل ناپسندي مي داند. اين تنها يك بازي شيطاني با حيله گري شيطان است. همانگونه كه با ادعاي خود محمد، شيطان توانست آيه اي را بر زبان او جاري كند. پس مي توانست در غالب سلمان فارسي آيه هاي ديگري نيز با دستان سلمان به نوشتار در آرد. و يا وسيله جاه طلبي ها و طمع محمد انسانهاي زيادي را بفريبد.